۰
شنبه ۹ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۸

مرگ خانواده و افول تمدن غرب

مرگ خانواده و افول تمدن غرب
وضعیت خانواده در غرب
تمدن غرب را همانند سایر تمدن‌ها، می‌توان دارای پنج ستون اصلی حکومت مرکزی، دین، ساختارهای اجتماعی، ارتباطات، مکتوبات، هنر و ابداعات دانست. در ساختارهای اجتماعی، خانواده هم یک نهاد اجتماعی سنتی بوده و هم جزء گروه‌های اولیه است. به تعبیر دقیق‌تر، تمدن‌ها دو بخش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری دارند؛ که در بخش نرم‌افزاری، خانواده نقش محوری را ایفا می‌کند. در این نگاه، خانواده جایگاه راهبردی در ظهور و سقوط تمدن‌ها خواهد داشت. کارکرد اصلی خانواده، تنظیم رفتار جنسی و تولیدمثل، اجتماعی کردن، محافظت، حمایت عاطفی و اعطای منزلت اجتماعی است.[۱] با مطالعه وضعیت خانواده در غرب، آشکار می‌شود که با غفلت از جایگاه راهبردی خانواده و با بی‌اعتنایی به امتیازات و کارکردهای سنتی و قانونی آن، در نظر گرفتن تنها رضایت طرفین در امر ازدواج (دو طرف ازدواج، می‌توانند هم‌جنس نیز باشند)، ترغیب به ارضای جنسی و عاطفی بدون ازدواج رسمی و گسترش فردگرایی و لذت‌گرایی؛ الگوهای ثابت خانواده گسترده، دستخوش تغییر گردیده و شکل‌های جدیدی با نام خانواده، ایجاد شده است. بر مبنای فردگرایی، همه‌چیز بر مبنای فرد و خواسته‌ او، معنا می‌یابد و هیچ انگیزه نیرومندتری در زندگی آنان وجود ندارد. این شیوه تفکر تنها در میان عموم مردم رایج نشد، بلکه دولتمردان و سیاست‌گذاران نیز بر مبنای این تفکر، قوانین را تغییر داده و به تدوین قوانین ضد خانواده مبادرت ورزیدند. ازجمله این قوانین: زوج‌هایی که بدون ازدواج، با هم زندگی می‌کنند، همان مالیاتی را می‌پردازند که زوج‌های ازدواج کرده می‌پردازند، مزایای رفاه را از متأهلان دریغ می‌کنند، به هم‌جنس‌بازان همان مزایا و موقعیت افراد متأهل اعطا می‌شود، به زنان جوان برای زایمان و نگهداری از کودکان نامشروع یارانه می‌پردازند، از یکی از دو زوج غیر پایبند به ازدواج -که به دنبال طلاق بی‌تقصیر است- حق گرفتن نیمی از دارایی‌های زناشویی از شریک پایبند به زناشویی را می‌دهند.[۲] این روند تا آنجا پیش رفت که می‌توان عنوان داشت، خانواده اصیل در غرب، تقریباً هیچ جایگاهی ندارد و کارکردهای آن به شکل‌های مختلف توسط نهادها و مؤسسات دیگر انجام می‌شود. غرب لیبرال با منشأ تفکری اصالت فرد، خانواده را به صورت حداقلی، تقلیل داد و کم‌کم مسیر نابودی خانواده را در پیش گرفت و با نشناختن جایگاه راهبردی خانواده، زوال خویش را رقم زد.

جایگاه راهبردی خانواده و نقش آن در تمدن
خانواده گرایی در برابر رویکردهای ناقص فردگرایی لیبرالیسم و جامعه‌گرایی سوسیالیسم، خانواده را پایه و سلول اصلی جامعه می‌داند و آن را نه‌تنها قراردادی صرف در جامعه که می‌تواند کارکردهایش را به سایر مؤسسات بسپارد، بلکه سلول اصلی جامعه و تمدن بشری قلمداد می‌کند. در این رویکرد، خانواده نهادی اثرگذار و رشد دهنده جامعه و آینده تمدن‌ها است. در حقیقت، جامعه مجموعه‌ای از خانواده‌ها است؛ «آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همه عمر را به‌تنهایی می‌گذراند، از دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست و مانند یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکره انسانی. اسلام، این‌گونه خواسته است که خانواده، سلول حقیقی مجموعه پیکره جامعه باشد نه فرد تنها».[۳] در این رویکرد، کوچک‌تر از واحد خانواده در اجتماع وجود ندارد؛ برخلاف رویکرد اصالت فرد و اصالت جمع؛ هم فرد، هم ‌خانواده و هم اجتماع، دارای اصالت بوده و خانواده، رابط میان فرد و اجتماع است و ارتباط مجزا میان فرد و جامعه معنا ندارد. نسبت میان سلول و پیکر، نسبت میان یک جزء بسیار اساسی با یک کل است نه جزئی که بتوان نبود آن را تصور کرد.[۴] بر این اساس در جامعه‌ای که خانواده نابود شده باشد، افراد و جامعه نیز به‌طورقطع، از بین خواهند رفت، هرچند در سایر ابعاد تمدنی به توسعه رسیده باشند. «امروزه یکی از مشکلات بزرگ دنیای غرب، متلاشی شدن خانواده‌ها و افزایش فرزندان بی‌هویت است. این‌ موارد، گریبان غرب را خواهد گرفت. حوادث اجتماعی به مرور پیش می‌آید. غرب از همین نقطه، سخت‌ترین ضربه‌ها را خواهد خورد و این تمدن مادی پرزرق‌وبرق از همین نقطه، فرو خواهد ریخت».[۵] «از بزرگ‌ترین بلاهایی که گریبان کشورهای غربی را به‌شدت گرفته و آن‌ها را به وضعیت نامطلوب شدیدی دچار کرده، مسئله خانواده است».[۶] «میشل نواک»[۷]، مفسر اجتماعی می‏گوید: «قانون فراموش‌نشدنی‌ای که از خلال هزاران سال بی‏عدالتی و تحمل رنج و مصیبت، به دست می‌‏آید، این است که اگر امور خانواده مطلوب باشد، زندگی باارزش است و هنگامی‏که بنیان خانواده دچار تزلزل شود، زندگی نیز از هم فرومی‏پاشد و حیات بی‏معنا می‏‌شود».[۸]

سیر تطور خانواده در غرب و پیامدهای آن
در سراسر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، همچنان خانواده به‌عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی در غرب، محسوب می‌شد اما کم‌کم با گسترش تفکرات فردگرایانه، جایگاه خانواده نیز متزلزل گردید. فردگرایی یا اصالت فرد، از خلال مبانی‌ای چون اصالت انسان یا اومانیسم، به وجود آمده است. فردگرایی بر اهمیت فرد و منافع فردی، تأکید ویژه‌ای دارد، لذا پذیرش خانواده و وجود روابط سلسله مراتبی در خانواده را برنمی‌تابد. به‌طور دقیق‌تر، فردگرایی زنان در قالب جنبش‌های زنان، نمود یافته است. درواقع، تحولات فکری و فرهنگی در غرب، برگرفته از مبانی فکری فردگرایی و ترویج انقلاب جنسی بوده که به مرگ خانواده در جامعه، منجر شده است.[۹] نکته مهم این است که مرگ خانواده، چه تبعاتی برای جامعه غربی به دنبال خواهد داشت؟ برای فهم بهتر تبعات مرگ خانواده، نیاز است تا در سه لایه، این تبعات بررسی شود تا آثار و پیامدهای آن به صورت جامع و کلان سنجیده شود. در لایه اول یا تبعات کوتاه‌مدت، همان کارکردهای خانواده که اکثر اندیشمندان علوم اجتماعی بر آن توافق دارند، دستخوش تغییر می‌گردد یا به فراموشی سپرده می‌شود و توسط سایر نهادها به صورت تقلیل یافته انجام می‌پذیرد. درواقع، در چنین فضایی، کارکرد اصلی خانواده، تنظیم رفتار جنسی و تولیدمثل، اجتماعی کردن، محافظت، حمایت عاطفی و اعطای منزلت اجتماعی تحقق نمی‌یابد. این کمبود در جامعه، تبعات بسیار زیادی خواهد داشت، ازجمله از بین رفتن امنیت فردی و اجتماعی و افزایش تجاوزها، رواج افسردگی و پوچ‌گرایی، افزایش خشونت و از بین رفتن آسایش افراد که در لایه اول یا ظاهری جامعه، قابل‌مشاهده و سنجش است.

در لایه بعدی یا تبعات میان‌مدت، می‌توان به مشکلات اقتصادی، اجتماعی، تربیتی، فرهنگی و امنیتی، اشاره کرد که به تبعیت از لایه اول، به‌مرورزمان به وجود می‌آید. کارل ویلسون[۱۰] در کتاب خود به نام «رقص و شادی ما به مرگ و نیستی تبدیل‌شده است»[۱۱]، خصوصیات مشترک افول خانواده در یونان باستان و امپراتوری روم را در هفت مرحله برمی‌شمرد؛ در مراحل اولیه، به لایه ظاهری اشاره دارد[۱۲] و در مراحل پنجم، ششم و هفتم، به پیامدها در لایه بعدی که تبعات اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی است، اشاره می‌کند. «در مرحله پنجم، زنان با شوهران خود برای کسب پول، رهبری کانون خانواده و تأثیر بیشتر بر فرزندانشان، به رقابت برمی‏‌خیزند که این رقابت به خصومت، سرخوردگی و هم‏جنس‏گرایی احتمالی در فرزندان منجر می‏‌شود و همچنین، سبب طلاق و جدایی بسیاری از ازدواج‌‏ها می‏گردد. شمار فرزندان ناخواسته، سقط شده، رها شده، هتک حرمت شده و تربیت‌نشده، افزایش می‏یابد و این افزایش، موجب ازدیاد فشار اجتماعی برای جلوگیری از بچه‏دار شدن می‌‏شود. لذا کانون خانواده از هم می‌‏پاشد و به‌تبع آن، جامعه دچار هرج‌ومرج می‏‌گردد. در ششمین مرحله از افول خانواده، جامعه را به گروه‏‌های کوچک و کوچک‏تری تقسیم می‌‏کند و این تعارضات درونی، موجب ضعف جامعه می‌‏گردد. کاهش میزان موالید، موجب شکل‌‏گیری جامعه‌‏ای با افراد مسن می‌‏شود که توانایی کم‏تری برای دفاع از خویش دارند؛ لذا، ملت در مقابل دشمنان آسیب‏‌پذیرتر می‌‏گردد. سرانجام و در آخرین مرحله، بی‌‏اعتقادی به اوج خود می‏‌رسد، اقتدار والدین کاهش می‏یابد و اصول اخلاقی از میان می‌‏رود و در نتیجه، اقتصاد و حکومت، تحت تأثیر قرار می‏‌گیرد و ضعف ناشی از آن و عدم یکپارچگی، سبب فروپاشی جامعه می‌‏گردد.»[۱۳]

درنهایت و در لایه‌های عمیق‌تر یا تبعات بلندمدت، نابودی یک فرهنگ و یک تمدن را می‌توان انتظار کشید. همان‌گونه که مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «دنیایی که زن را از داخل خانواده جدا می‌کند و با وعده‌های توهم آمیز، بیرون می‌کشد و او را در مقابل نگاه و حرکت هرزه جامعه، بی‌پناه و بی‌دفاع می‌کند و میدان را برای تعرض به حقوق او باز می‌کند، هم زن را تضعیف کرده، هم خانواده را نابود می‌کند و هم نسل‌های آینده را به خطر می‌اندازد. هر تمدن و هر فرهنگی که این منطق را داشته باشد، فاجعه ایجاد می‌کند و این امر، امروزه در دنیا اتفاق افتاده است و روزبه‌روز نیز بیشتر می‌شود. این امر، از آن سیل‌های خطرناکی است که آثار تخریبی‌اش در بلندمدت ظاهر می‌شود که بنای تمدن غرب را نیز در هم خواهد کوبید و فرو خواهد ریخت.»[۱]

نفیسه اخوان نیلچی؛ دانشجوی دکتری آینده پژوهی انقلاب اسلامی و همکار در مرکز مطالعات آمریکا

 
منابع:
[۱] حسینی خامنه‌ای، سید علی ۱۳۸۴/۵/۵ بیانات در دیدار جمعی از مداحان
[۱] متا، اسپنسر (۱۳۸۳) جایگاه خانواده در غرب، ترجمه مهدی محمدی حسن یوسف زاده، مجله معرفت، شماره ۸۰
[۲] عربیان، نسرین (۱۳۸۸) خانواده در غرب و مقایسه آن با اسلام، فرهنگ پژوهش شماره ۵
[۳] حسینی خامنه‌ای، سید علی، ۵/ ۱۰ / ۱۳۷۵، خطبه‌ی عقد
[۴] صابری، زهرا (۱۳۹۶)، بررسی مفهوم و جایگاه خانواده در تمدن اسلام و تمدن غرب و پیامدهای راهبردی آن، مجموعه مقالات دومین همایش ملی تمدن نوین اسلامی، دانشگاه شاهد
[۵] حسینی خامنه‌ای، سید علی ۱۳۹۱/۴/۲۱ بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی
[۶] حسینی خامنه‌ای، سید علی ۱۳۷۶/۷/۳۰ بیانات در دیدار جمعی از زنان
[۷] Michael Novak
[۸] کربی اندرسون، افول ملت‌ها، بازتاب اندیشه ۱۳۸۳ شماره ۵۰
[۹] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به Elizabeth Fox- gelovefe and et.al(2002), Women and the Future of the Family,
[۱۰] Carl Wilson
[۱۱] Our Dance Has Turned to Death
[۱۲] در اولین مرحله، مرد خانواده، مانند سابق، پیشاپیش اعضای خانواده، راهنمای آن‌ها در انجام اعمال مذهبی نیست. پیشرفت اخلاقی و معنوی اعضای خانواده در درجه دوم اهمیت قرار می‏گیرد و دیدگاه آن‌ها نسبت به خداوند، مبتنی بر اصول طبیعی، فنی و ریاضی می‏گردد. در مرحله دوم، ارزش‏های مادی اندک‏اندک بر افکار و اندیشه‏ها سایه می‏افکند و مرد خانواده تلاش می‏کند تا نقش خویش را به‌عنوان یک فرد، بالا برد و برجسته نشان دهد. تغییر در ارزش‏های جنسی مردان، آغاز سومین مرحله از مراحل افول خانواده است. مردان درگیر کار و رقابت اقتصادی شده‏اند و نیازهای جنسی همسرانشان را مهمل می‏گذارند یا با زنان متعلق به طبقات پایین جامعه رابطه برقرار کرده‏اند و به هم‏جنس‏بازی گرفتار شده‏اند و سرانجام، معیارهای اخلاقی دوگانه‏ای شکل می‏گیرد. در مرحله چهارم، زنان تحت تأثیر قرار می‏گیرند و ارزش و موقعیت آن‌ها در خانواده و در تعامل با فرزندانشان، دچار افت شدیدی می‏شود؛ مورد غفلت واقع می‏شوند و از ارزش و شخصیت می‏افتند؛ در راه دست‏یابی به رفاه مادی و آزادی‏های جنسی فراتر از پیوند زناشویی، برای هر مسئله کوچکی، مشکل تراشی می‏کنند؛ سعی می‏کنند روابط جنسی منجر به حاملگی را به حداقل برسانند و تأکیدشان بر این است که روابط جنسی باید فقط برای لذت باشد، همین‏طور قوانین ازدواج به سمتی پیش می‏رود که طلاق را هرچه آسان‏تر نماید.
[۱۳] کربی اندرسون، افول ملت‌ها، بازتاب اندیشه ۱۳۸۳ شماره ۵۰
مرجع : مرکز مطالعات امریکا
کد مطلب : ۱۱۰۵۸۴۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
سرکوب رسانه بعد از دانشگاه
۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
نتانیاهو در آتش «آتش‌بس»
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیشنهاد ما